زخم عمیق بر شهر آرام...

وحید قرایی
وحید قرایی

مراسم تشییع سردار سلیمانی در کرمان برای گرفتن عکس، از مسیر خیابان بهمنیار خودم را به میدان آزادی رساندم. جمعیت موج می‌زد... آن روزها هنوز کرونا نیامده بود و مردم بسیار مستحکم و با حضور پرشمار نسبت به ترور موضع گرفته بودند... با پایان سخنرانی‌ها و دیدن موج نامتعارف جمعیت از همان مسیر بهمنیار از میدان آزادی دور شدم. در راه بازگشت به خانه بودم که کم‌کم خبر و فیلم مرگ ده‌ها نفر از شرکت‌کنندگان در مراسم در تراکم جمعیت در فضای مجازی پخش شد... روزهای اول همه داغ و در حال موضع‌گیری! انتظار می‌رفت با کسانی که در آن ماجرای رعب‌آور قصوری داشته‌اند حتی ملایم برخوردی صورت گیرد و حداقل کمی از جایگاهشان تنزل یابند. از آن ماجرا و آدم‌های رفته‌اش تنها عکس‌هایی در ورودی‌های زیرگذر آزادی باقی ماند و کسی مقصر شناخته نشد... آن ماجرا اما برای همیشه در گوشه‌ای از ذهن کرمانی‌ها باقی ماند و این سؤال که مگر می‌شود چنین رویدادی بدون کوتاهی و برنامه‌ریزی اشتباه فرد یا افرادی اتفاق افتاده باشد؟

چهار سال پس از آن روزها، رویداد دیگری کرمانی‌ها را در شوک فرو برد... حدود صد نفر در دو انفجار انتحاری در ورودی آرامستان کرمان در نزدیکی گنبد جبلیه و تخت درگاه قلی بیگ کرمان در خون خود غلتیدند. برای ساکنان آرامشهر کرمان این رویداد قابل‌باور نبود... کرمان شهری که با وجود حضور جوانان غیورش در جنگ و شهادت جمع زیادی از آن‌ها، درگیری مستقیمی خصوصاً از طریق موشک‌باران و یا بمباران هوایی با جنگ نداشت و میزبان بسیاری از کسانی شده بود که در جنگ خانه و کاشانه خود را از دست داده بودند. در جریان انقلاب هم روزهای پرتنش زیادی را پشت سر نگذاشته بود و شهدای انقلاب به انگشتان یک دست می‌رسید. در مقاطع مختلف از تنش‌ها با کمترین خسارت جانی عبور کرده بود و این آرامش، برچسب شهر شده بود.

حالا اما انفجار انتحاری آن هم با نزدیک یکصد کشته در آرامستانش نمی‌توانست قابل باور باشد. داعش اما این باور آرام را از کرمانی‌ها گرفت تا باور کنند این گروه وحشی به دنبال انتقام از مردمان شهر کسی هستند که در صف اول مبارزه با آن‌ها بود و این حس انتقام فراتر از تصور می‌تواند آدم بکشد... این اتفاق افتاد اما با حواشی بسیار زیاد از همان لحظات اولیه‌ی بعد از انفجار...از انتشار خبر ترکیدن دو عدد کپسول گاز که با پیچیدن صدای آمبولانس‌ها در شهر غیرقابل باور شد تا آمار و تعداد جان‌باختگان که به ناگهان با اعلام آن شهر در شوک فرو رفت. از انتشار خبر وقوع ۴ انفجار در روز حادثه تا انتحاری و یا غیرانتحاری بودن انفجارها و انجام آن توسط اسرائیل تا بیانه وقیحانه داعش... بدین ترتیب از ساعات اولیه بعد از انفجار، کرمان سرخط خبرهای جهان شد چراکه بزرگ‌ترین عملیات تروریستی داعش در ایران داغش را گذاشته بود و حالا همه در انتظار واکنش‌های به این حادثه از سوی ایران... ایران که در سوریه و عراق با فرماندهی سردار شهیدش جنگ تمام‌عیاری با گروه آدمکش کرده بود حالا مواجهه‌ای سخت با بازماندگان آن‌ها پیدا کرده است که تابع هیچ قاعده انسانی برای رسیدن به اهداف کور خود نیستند و این یک برنامه جامع و هماهنگ نیاز دارد تا هرازچندگاهی عده‌ای از مردمان این مرز و بوم به خاک و خون کشیده نشوند. این ماجرا و زخم‌هایی که بر پیکر شهر کرمان افتاد، نگاه عمومی به مقوله امنیت و مطالبات شهروندان را تغییر خواهد داد و آن‌ها انتظاراتی فراتر از قبل از مسئولان دارند چه اینکه بسیاری معتقدند اگر پس از حادثه مرگ تعداد زیادی در مراسم تشییع، مسئولان مرتبط مورد پرسش و بازخواست قرار می‌گرفتند و گزارشی دقیق و بدون رودربایستی نسبت به اتفاق ارائه می‌شد، در مقاطع بعدی و خصوصاً در روزهایی که مراسمی با حضور جمعیت زیادی از مردم برگزار می‌شد احتمال رویدادهایی که به مرگ عده دیگری بینجامد کاهش می‌یافت کما اینکه حسب اظهارات افراد ذی‌سمتی نظیر دادستان کرمان با توجه به کشف آثار عملیات تروریستی قبل از حادثه جنگل قائم، همان‌طور که از رده‌های بالای مسئولان کشور کسی در مراسم حضور نیافت امکان این وجود داشت تا با احتیاط و تدابیر محکم‌تری آن روز را گذراند... مجموعه مطالب شهروندان در شبکه‌های اجتماعی در روزهای پس از حادثه تروریستی نیز حکایت از این مطالبه عمومی داشت و به منطقی‌ترین شکل ممکن از سوی افرادی که بعضاً مسئولان سابق نیز بودند بیان می‌شد.

هرچه هست مردم کرمان قبل از این حادثه نیز مطالبات زیادی به‌عنوان شهروندان یک شهر از حاکمیت برای زندگی بهتر و احترام‌آمیزتر داشته‌اند و حوادثی نظیر مراسم تشییع و مراسم سالگرد این مطالبات را پررنگ‌تر و مسئولان را در قبال آن‌ها ملزم به پاسخگویی و اقدام عملی‌تر و ملموس‌تر می‌نماید...

چندی پیش که منوچهر بدیعی مترجم و وکیل سابق به کرمان آمده بود از او پرسیدم نظرتان راجع به شهر کرمان چیست؟ پاسخ داد «وسیعِ آرام»...

حال اما دیگر با اتفاقات روی داده به نظر می‌رسد آن آرام وسیع با زخمی که به چهره‌اش نشست برای آرامش به گذر زمان و اقدامات ترمیمی نیاز زیادی داشته باشد.

ترمیم روحی پس از حادثه

دکتر افسانه ابراهیمی
دکتر افسانه ابراهیمی

روانشناس

مشکلات روحی و روانی در زمان وقوع حوادث و بلایا به‌صورت تصاعدی افزایش می‌یابد و وقتی فردی تمام زندگی یا برخی از اعضای خانواده و قوم و خویش خود را از دست می‌دهد این احتمال بیشتر هم می‌شود. خودآزاری و از دست دادن کنترل در برخورد با دیگران و محتمل‌ترین نوع مشکلات روانی برای فرد حادثه دیده است که روانشناسان باصلاحیت با استفاده از علم روانشناسی و تکنیک‌هایی چون درمان اکت، درمان پذیرش و روش‌های تمدد اعصاب و ریلکس کردن و صحبت از ترس‌ها و ناراحتی‌های درونی می‌توانند درد روحی را کاهش دهند. با وجود حادثه انفجار تروریستی کرمان و بالا رفتن و تشدید بیماری‌های جسمی مثل قلبی و فشارخون احتمال کهنه شدن دردهای روحی مانند اضطراب، فوبیا، ترس از تکرار حادثه و افسردگی شدید در صورت عدم درمان وجود دارد که تا سال‌ها در ذهن و فکر باقی می‌ماند و سبب بی‌خوابی و کابوس شبانه می‌شود.

این ترس‌ها خصوصاً در کودکان و نوجوانان به دلیل عدم درک درست و فاجعه سازی و اغراق و تخیل زیاد باعث دلهره و عدم تمرکز حواس و ترس از دست دادن عزیزان و دل‌بستگی ناایمن و اضطراب شدید می‌شود که سایر کارکردهای روزمره ازجمله کارهای فردی و استقلال و امتحانات فرد را دچار اخلال می‌کند. حتی‌الامکان از صحبت در مورد حادثه و دیدن فیلم و اخبار جلوی کودکان خودداری کنید، ناراحتی و گریه خود را در خفا انجام دهید تا کودک شاهد دیدن ناراحتی شما نباشد و حس عدم امنیت نکند. علائم اولیه هشدار شامل: ترس از جدایی و چسبیدن بیش از حد به والدین، ترس از تاریکی، دیدن کابوس، پرخاشگری، شوک و احساس گناه، لکنت زبان، احساس غمگینی، دردهای جسمی ناگهانی مثل شکم‌درد و... می‌باشد که حتماً از روانشناس یا روان‌پزشک باید کمک گرفت.

مداخلات روانی اجتماعی در حوادث و بلایا شامل مداخله در سوگ، رفع تروما و افکار مزاحم و برانگیختگی اضطرابی در آسیب دیدگان و حادثه دیدگان می‌باشد.

مدارس و معلمین نقش مهمی در آرام‌سازی کودک و نوجوان دارند ازجمله: گوش دادن به صحبت‌های آن‌ها و رفع نگرانی‌های ذهنی و فکری متناسب با سن، احساس همدلی و نوازش کودک و دادن حس اعتماد و امنیت به آن‌ها، مقصر ندانستن دیگران و ایجاد نکردن حس خشم و عذاب وجدان در آن‌ها، به ترس‌ها و خاطراتشان گوش دهید بدون اینکه آن‌ها را قضاوت کنید.

در نهایت مجموعه‌ای از حمایت‌های خانوادگی، دولتی، رسانه‌ای و ارجاع به روانشناس باعث تسریع و بهبود حال و کهنه نشدن این خاطرات می‌شود از جمله این تکنیک‌ها شنیدن مداوم و تخلیه هیجانی و احساس گناه نکردن، تسلی افراد و کمک به آن‌ها جهت ایجاد احساس آرامش، کمک در جهت مصونیت از آسیب بیشتر، تشخیص نیازها و نگرانی‌های فکری و ... می‌باشد.

در درمان افراد در کوتاه‌مدت و بلندمدت باید به آسیب‌های روانی توجه کرد که متناسب با زمان و گروه‌های سنی انجام پذیرد تا کمترین بحران روحی را در آینده فرد به دنبال داشته باشد و بهترین خدمات و اقدامات به‌موقع را دریافت نمایند...

بمب‌های مهیبی که منفجر می‌شوند

امیرحسین فدایی
امیرحسین فدایی

در این جستار به این موضوع خواهیم پرداخت که ابزارها و روش‌های بسیار کم‌هزینه‌تر و ارزان‌تری وجود دارد که تأثیرات و نتایج بمب اتم را در پی خواهند داشت. در آخر به این نکته خواهیم رسید که برخی رخدادهای درون کشور به‌مثابه انفجار بمب اتمی هستند، به همان اندازه مخرب و به همان اندازه خطرناک.

در جنگ جهانی دوم، زمانی که هنوز پروژه منهتن آمریکا به مدیریت مهندس اوپنهایمر تکمیل نشده بود، شهر درسدن آلمان متحمل سنگین‌ترین بمباران هوایی قرار گرفت، شهری که نه استحکامات نظامی مهمی در آن بود و نه تأسیسات صنعتی قابل‌اعتنایی. در زمستان ۱۹۴۵، هزاروسیصد فروند بمب‌افکن سنگین متفقین در چهار یورش، این شهر را با ۳۹ هزار تن بمب، چنان در هم کوبیدند که چیزی بیش از یک تل خاک از آن باقی نماند. این اتفاق زمانی افتاد که ماشین جنگی نازی‌ها هنوز از کار نیفتاده بود. دلیل انتخاب درسدن بجای هدف‌های مهم‌تری همچون برلین به‌عنوان مرکز مدیریتی و سیاسی و یا اشتوتگارت در ایالت باواریا به‌عنوان مرکز تأسیسات صنعتی و تولید جنگ‌افزارها که اتفاقاً قابل دسترس‌تر هم بودند، این بود که متفقین شهری را هدف قرار دادند که خواستگاه معرفتی فاشیسم آلمانی بود، شهری که سرچشمه مکتب فکری حزب نازی و ملجاء و پناهگاه عاطفی ناسیونال سوسیالیسم آلمان بود. متفقین (منحصراً آمریکا) به دنبال این بودند که با یک ضربه سنگینِ حیثیتی، ماشین جنگی آلمان را از اراده نبرد خالی کنند؛ هرچند توفیق چندانی نیافتند و آلمان تا تابستان همان سال و تا آخرین گلوله‌ها در برلین جنگید. جنگ اما در آن سوی دنیا و در کرانه‌های باختری اقیانوس آرام ادامه داشت.

اراده نبرد در میان ژاپنی‌ها بیشتر از آلمان بود، شاید به علت اینکه از رانه‌های میهن‌دوستی نشأت می‌گرفت تا ایده‌های سیاسی (آخر همیشه قلب دلایل مجاب‌کننده‌تری دارد). از اوایل سال ۱۹۴۴ ژاپن قدرت آفندی و تهاجمی خود را از دست داده بود و روند جنگ به سمت پیروزی‌های پی‌درپی آمریکا بود. تلفات سنگین آمریکا موجب شد تا استراتژی تخلیه روانی و ضربه کارساز روحی مطرح بشود. استراتژی‌ای که در بمباران درسدن موفق نبود این بار با بمب اتم در ژاپن نتیجه داد. چهارماه پس از فتح برلین، بمب‌های اتمی در ششم و نهم آگوست به ترتیب در هیروشیما و ناکازاکی منفجر شدند. علت انتخاب این شهرها هم از همان الگوی جبهه آلمان تبعیت می‌گیرد. می‌بایست شهری انتخاب شود که انفجار بمب اتمی در آن بیشترین تأثیر روانی را بگذارد. از همین رو نه کیوتو که مرکز صنایع و نه یوکوهاما که مرکز هواپیماسازی بود و نه توکیو که مقر قصر هیروهیتو امپراطور بود، بلکه هیروشیما و ناکازاکی انتخاب شدند که تا آن لحظه کمترین آسیب را از جنگ دیده بودند. قرار بود شدت و هیبت و تأثیر این انفجار چنان باشد و آن‌چنان قبل و بعد شهر را تغییر بدهد که فرماندهان قالب تهی کنند و تسلیم بشوند. همین اتفاق هم افتاد. بمب پانزده کیلوتنی که هیروشیما را تخریب کرد، قدرتی معادل یک‌سوم بمب‌هایی بود که در درسدن ریخته شده بود. ژاپن قبل از ورود آمریکا به خاک اصلی ژاپن، تسلیم شد.

برای از کار انداختن ماشین جنگی دشمن، می‌توان نیروی انسانی‌اش را از اراده جنگیدن تهی کرد و از آنجا که علیرغم پیشرفت تکنولوژی نظامی، انسان همان انسان بیولوژیکی سابق است، همان تکنیک سابق می‌تواند کارساز باشد. در سال ۲۰۰۳ بعد از فروپاشی سازمان ارتش بعثی عراق، تعداد زیادی تک‌تیرانداز، در منطقه گسترده‌ای از جنوب بغداد، در کمین نشسته بودند و آن‌قدر کارآزموده و مهارت داشتند که هلیکوپترهای نیروهای ائتلاف را در حال پرواز می‌زدند. این نیروها می‌بایست قبل از اینکه تلفاتی قابل‌توجهی وارد سازند، تسلیم و خنثی بشوند. تسلیم شدن نیاز به یک عامل روانی دارد.از طرف دیگر استفاده از بمب اتمی هیچ توجیهی نداشت، آمریکا از سلاحی بنام بمب ده تنی و یا مادربمب‌ها استفاده کردند. شدت انفجار به حدی بود که جملگی نیروهای عراقی تحت تأثیر موج انفجار و به تصور اینکه بغداد با بمب اتمی مورد اصابت قرار گرفته است و دیگر همه چیز تمام شده است، تسلیم شدند؛ اما انفجار خود بمب تخریبی به بار نیاورد. استفاده مجدد از این بمب در روی کوه‌های تورابورا در افغانستان بود که کارکردی مشابه داشت. روند تغییر ابزار و حصول نتیجه یکسان که همانا ایجاد یاس و ناامیدی است، همچنان ادامه دارد.

کشور ما در جنگ رسمی‌ای نیست، با این حال یکی از نظریات بسیار مهم روابط بین‌الملل چنین استدلال می‌کند که کشورها همواره در حال نبرد هستند و بین آن‌ها هرگز یک فضای خلأ به وجود نخواهد آمد. بدین معنی که اگر فضایی خالی شود، لاجرم دیگری آن را بلافاصله پر می‌کند. تنش‌های بین‌المللی ایران بسیار هستند و تقریباً جملگی کشورهای همسایه، سوءنیت‌های پنهان و سوءرفتارهای آشکاری دارند؛ اما برخلاف تمام کشورهای دیگر خاورمیانه، وجه مشترک ایرانیان نه زبان مشترک است و نه نژاد مشترک و نه حتی مذهب مشترک است. این قدرت بی‌همتای ایران است که در عین تکثر به‌واقع یک ملت است. این یک استثنا بی‌نظیر و یک نقطه قوت بی‌همتا است. بر این مبنا آنچه که می‌توان مورد هدف قرار بگیرد نیز همین است. هر رخداد و هدفی که امید جامعه را هدف قرار دهد به‌مثابه انفجاری عظیم است.

رخدادهای متعددی را در همین یکی دو دهه اخیر می‌توان نام برد که اثراتی مشابه بمب اتمی داشته‌اند. متر و معیار شدت این انفجار را می‌توان در یأس و ناامیدی‌ای که در میان افراد مؤثر و نخبگان جامعه به وجود آورد، دانست. عمق تخریب را می‌توان در آن دم اندازه گرفت که دانشجویی با خشمی فروخورده و در سکوت به دنبال دانشگاهی در خارج از کشور می‌گردد. صنعتگری که سود خود را در کشور دیگری سرمایه‌گذاری می‌کند. تناوب این انفجارها سرعت گرفته است؛ و نگران‌کننده‌تر اینکه حاکمیت، حساسیتی نسبت به آن نشان نمی‌دهد. به‌راحتی اخبار اختلاس و فساد در ابعادی وحشتناک پخش می‌شود و همچون یک بمب قدرتمند یک میلیون نفر را مأیوس می‌کند. تریبون رسمی کشور سیاه مغزی را پشت تریبون می‌نشاند تا مردم را تهدید کند. آن لحظه که شنیدیم «این مملکت مال ماست» یا «هر کی دوست نداره جمع کنه بره» حتماً یک انفجار اتمی بود که میلیون‌ها نفر در عمق درونشان دریافتند که تمام شد، باید برویم؛ اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. جامعه سیال است و واکنش‌های عجیبی از خود نشان می‌دهد. این واکنش را «قرینه‌سازی» نام‌گذاری می‌کنم.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۲ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

تسلیم یا مبارزه؟

مترجم: آروین ایلاقی
مترجم: آروین ایلاقی

تاریخ جهان سوم به طرق مختلف تعریف شده است. از نظر برخی مورخان، تاریخ جهان سوم متلاقی با تاریخ استعمار است. به‌عنوان مثال، به گفته ال. اس. استاوریانوس در کتاب «شکاف جهانی»، ظهور جهان سوم همراه با رژیم سرمایه‌داری بین سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۷۷۰ بوده است. با این حال، تاریخ‌نگاری جهان سوم تحت تأثیر شرایطی که آن را به وجود آورده‌اند قرار دارد و پیتر ورسلی به برخی از ناهم‌خوانی‌هایی که این شرایط متغیر را به وجود آوردند اشاره کرده است: «رابطه استعماری رابطه‌ای بین جوامعی بود که هرکدام از آن‌ها مقررات اجتماعی، فرهنگ و خرده‌فرهنگ‌های خود را داشتند. با وجود قدرت سیاسی متجاوز، هر استعماری با مناظره‌های مختلف همراه بود و نه فقط یک تحمیل ساده چراکه مقررات اجتماعی و ارزش‌های فرهنگی مستعمره در این روند نقش بسزایی داشتند. تاریخ استعماری که توسط استعمارگران نوشته شده یک عنصر را نادیده می‌گیرد: تاریخ، در داستان چیزی که مردان سفیدپوست انجام دادند خلاصه شده است. تاریخ‌نگاری ملی‌گرایانه روایت متفاوتی را از یک اسطوره بیان می‌کند: اسطوره مقاومت «ملی» که واقعیت ناراحت‌کننده خیانت بعضی از اعضای یک جامعه و همکاری آن‌ها با استعمارگران را نادیده می‌گیرد.» اصطلاح «جهان سوم» برای اولین بار در ماه اوت سال ۱۹۵۲ توسط آلفرد سووی، یک جامعه‌شناس فرانسوی، در مجله فرانسوی اوبسرواتور مورد استفاده قرار گرفت. ما به طور عامدانه از دو جهان و جنگ‌های احتمالی بین آن‌ها، همزیستی آن‌ها و غیره صحبت می‌کنیم، اما اغلب فراموش می‌کنیم که یک جهان سوم با اهمیتی بالا نیز وجود دارد که در ابتدای این سلسله قرار می‌گیرد. جهان‌سومی که مانند قشر عوام نادیده گرفته شده، استثمار و به آن بی‌اعتنایی شده است.

بحثی که از جانب دانشمند اجتماعی فرانسوی مطرح شد، توجهات را به توزیع نابرابر قدرت در جغرافیای سیاسی جهان جلب کرد و دو دهه بعد توسط رژیس دبره فرانسوی که در تلاش کوبا و آمریکای جنوبی برای استقلال در کنار چه گوارا مبارزه کرد، مورد چالش قرار گرفت. دبره، در کتاب خود با نام «نقد سلاح»، مدعی است که عبارت «جهان سوم» یک عبارت بی‌معنی است که باعث می‌شود با برچسب زدن به گروه‌ها و تمدن‌های مختلف و قرار دادنشان در یک گروه آن‌ها را نادیده بگیریم یا به عبارتی دیگر یک «کیسه بی‌شکل است که می‌توان مردم از طبقات، نژادها، تمدن‌ها و قاره‌ها را در آن ریخت که موجب نادیده گرفته شدنشان می‌شود.» این عبارت شاید مهمترین و منسجم‌ترین تعریف سیاسی خود را در سال ۱۹۹۵ در کنفرانس باندونگ یافت که در این کنفرانس تحت حمایت نخست‌وزیر هند، نهرو، «جنبش عدم تعهد» جهان را به یک بدنه سیاسی مشترک تبدیل کرد.

کنفرانس باندونگ به عنوان مرجع خود، همان مقاله روزنامه دیپلماتیک لوموند که به سووی و دبره اشاره می‌کند را برای بیان تاریخ جهان سوم در سه فاز اصلی در نظر می‌گیرد و به آن می‌پردازد. دوره اول که نشانگر آغاز ناآرامی‌ها است، از پیروزی ویتنامی‌ها در برابر فرانسه در سال ۱۹۵۴ تا استقلال الجزایر در سال ۱۹۶۲ ادامه دارد و با رویدادهایی مانند «بحران سوئز» در سال ۱۹۵۶ به پایان می‌رسد. روش‌های مختلف اشاره به این حادثه که در جهان عرب به‌عنوان «تهاجم سه‌جانبه» (فرانسه، بریتانیا و اسرائیل) شناخته می‌شود، تنها تأکید بر اقتباس‌های متفاوت تاریخ مورد بحث است. دوره دوم تاریخ جهان سوم شامل موفقیت چندین جنبش استقلال ملی است که از انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ شروع و در سال ۱۹۷۵ با سقوط سایگون به اوج رسید. این دوره شامل استقلال بسیاری از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه (۱۹۶۰)، کنیا (۱۹۶۳)، موزامبیک (۱۹۷۵)، آنگولا (۱۹۷۵) و گینه بیسائو (۱۹۷۴) نیز بود. در همین دوره، حمله به خلیج خوک‌ها در سال ۱۹۶۱ و جنگ ۶ روزه بین اسرائیل، مصر/ اردن در سال ۱۹۶۷، همان سالی که چه گوارا در کوهستان‌های بولیوی دستگیر و کشته شد، رخ داد. جنگ اکتبر سال ۱۹۷۳ که بین اعراب و اسرائیل رخ داد و به سقوط بیروت و اشغالش به دست نیروهای اسرائیل در سال ۱۹۸۲ منجر شد، دوره سوم را شکل می‌دهد که شاهد تأثیرات سیاست بین‌الملل بر جهان سوم است. در طول این دوره، به عنوان مثال، یاسر عرفات رئیس جیش التحریر فلسطین در سال ۱۹۷۴ به سازمان ملل متحد سفر کرد، رئیس‌جمهور مصر، انور سادات در سال ۱۹۷۹ با اسرائیل در کمپ دیوید پیمان صلح امضاء کرد و همچنین در سال ۱۹۷۹، شوروی به افغانستان حمله کرد. سمیر امیر، اقتصاددان مصری در این برهه از تاریخ و متأثر از پیامدهای معاصر آن این پرسش را مطرح کرد: «آیا جهان سوم هنوز وجود دارد یا در حال فروپاشی است؟”

تاریخچه مبارزه علیه استعمار و امپریالیسم در قالب جنبش‌های مقاومتی مانند PLO (فلسطین)، FLN (الجزایر)، FLN (ویتنام)، Mau Mau (کنیا)، FRELIMO (موزامبیک)، PAIGC (گینه بیسائو)، MPLA (آنگولا)، BPLF (بلوچستان)، ANC (آفریقای جنوبی)، FREITLIN (تیمور شرقی)، FMLN (السالوادور) یا Sandinista FSLN (نیکاراگوئه) خلاصه می‌شود و چه در مبارزات خود موفق بوده‌اند یا نه به عنوان یک مقاومت در سابقه تاریخی و فرهنگی این کشورها ثبت شده‌اند و ارزش بسیار بالایی دارند. یکی از اولین اهداف ارتش اسرائیل، زمانی که در پاییز سال ۱۹۸۲ به بیروت لبنان وارد شده بود، مرکز تحقیقات سازمان تحریر فلسطین (PLO) و آرشیوهای آن که تاریخ مستند و فرهنگی مردم فلسطین را در برمی‌گیرد بود. به همین ترتیب، پلیس ایالات‌متحده در اوت ۱۹۸۵، یازده فعال پرتوریکویی مستقل را به اتهام دزدی از بانک و نقض قوانین بازرگانی میان‌ایالتی دستگیر کرد. بعد از آن وارد دفاتر مجله پنسامینتو کریتیکو شد و منابع بایگانی مجله، دستگاه کپی و تایپشان را ضبط کرد. نبرد بر سر سوابق تاریخی و فرهنگی از همه جهات مهم‌تر از نبرد مسلحانه است. حتی در صفحات نشریه Times Literary Supplement(جزوه‌ی ادبی که به همراه روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز چاپ می‌شود)، در زمینهٔ فرهنگی اختلاف وجود دارد. به عنوان مثال، منتقد رولند اولیور نقد خود را از جلد هفتم تاریخ کلی آفریقا با حمایت یونسکو شروع کرد که به» آفریقا تحت ستم استعمار «می‌پردازد. او نقد خود را با این سؤال آغاز کرد که»: آیا آن‌ها با تاریخ و حافظه ما بهتر از رومیان رفتار می‌کنند یا بدتر؟«نقدهایی که این منتقد به این اثر دارد (که توسط A. Adu Boahen ویرایش شده و شامل سی مقاله می‌شود که بیست و یک مقاله از آن توسط نویسندگان آفریقایی نوشته شده‌اند)، این است: هدف این جلد بررسی دیدگاه‌هایی از دوران استعمار در آفریقا است که ممکن نیست منشأ خارجی داشته باشند. به‌عنوان مثال، یک‌سوم از کل این جلد به زمینه مقاومت در برابر اشغال استعماری اختصاص داده شده است و به صورت اتفاقی یا برنامه‌ریزی شده، به نظر می‌رسد که به ندرت چیز دیگری در آفریقا از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۴ رخ داده باشد.

در حالی که کنافانی ادبیات نوشته شده تحت اشغال و ادبیات تبعید را متمایز کرده بود، گوگی وا تیونگ، نویسنده و فرهیخته کنیایی که تحت تأثیر جنبش مائومائو بود و اکنون در لندن در تبعید به سر می‌برد، مجموعه‌ای دیگر از دسته‌بندی‌ها را پیشنهاد کرد. گوگی (۱۹۸۱) در مقاله‌ای با عنوان» ادبیات در مدارس «ادعا کرد»: که در ادبیات دو مؤلفه مختلف وجود دارد: مؤلفه خفقان و تسلیم در مقابل استعمار؛ و مؤلفه مبارزه انسان برای آزادی.«مقاله گوگی در چارچوب یک جدال مطبوعاتی در کنیا نگاشته شده بود که پس از انتشار گزارش، کمیته کارگزاری در سال ۱۹۷۳ برای بازنگری برنامه درسی ادبیات در مدارس کنیا، به وقوع پیوست. نگرانی او همان مسئله‌ای است که رولند الیور نیز نگران آن است، یعنی پیامدهای آموزشی تاریخ کلی آفریقای جدید و فراموش کردن تاریخ و پذیرش برچسب جهان سوم.

در این نقطه جا دارد که به پرسش اولیور برگردیم:«آیا آن‌ها با تاریخ و حافظه‌ ما بهتر از رومیان رفتار کردند یا بدتر؟»

Resistance Literature

By Barbara Harlow